یه روزی پسری با خونوادش دعواش شد و از خونه بیرون زد و رفت خونه یکی از دوستاشو یک ماه موند بعد از یک ماه دختری را سر کوچه میبینه و بهش تیکه میندازه یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟ میگه نه ! میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش ، رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمیدونستم خواهر تو بود دوستش پیکشو میبره بالا میگه : به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت ...
|