فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
كلبه عشق

كلبه عشق

تقدیم به كسی كه در كنارم نیست، اما حس بودنش به من شوق زیستن می دهد.

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 16370
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->



متانت

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفتشـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….! دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کنددردش گفتنی نبود….!!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کنچند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شدخانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شدامــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمددید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

نويسنده: روزبه تاريخ: دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به كلبه ما خوش اومديد

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to kolbema.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com

پیچک